کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد
دوشنبه 89/4/28 9:19 صبح| | نظر
کلبه ام پنجره ای باز به دریا دارد خوب من , منظره خوب تماشا دارد ساختم آینه ای را به بلندای خیال تا خودت را به تماشای خودت وادارد راز گیسوی تو دنیای شگفت انگیزی است که به اندازه صد فلسفه معنا دارد گوش کن , خواسته ام خواهش بی جایی نیست اگر آیینه دستت بشوم جا دارد چشم یک دهکده افتاده به زیبایی تو یعنی این دهکده , یک دهکده رسوا دارد کوزه بر دوش , سر چشمه بیا تا گویند عجب این دهکده سرچشمه زیبا دارد در تو یک وسوسه مبهم و سرگردان است از همان وسوسه هایی که یهودا دارد عشق را با همه شیرینی و شورانگیزی لحظه هایی است که افسوس و دریغا دارد بی قرار آمدن , آشفتن و آرام شدن حس گنگی است که من دارم و دریا دارد یخ نزن , رود معمایی من , جاری باش دل دریاییم آغوش پذیرا دارد...
لقمه عشق
دوشنبه 89/4/28 8:45 صبح| | نظر
لقمه عشق
کسی
برای من نوشته است آیا کسی که چنین از جان برایش می نویسی، بخشی از جان او
هستی؟ و من با خود میاندیشم برای آن که ادعای عشق ورزی میکند، عیب است
که حتی عشق را در ازای عشق طلب کند. مگر وقتی جان آدمی با عشق کسی پیوند
خورد، محبت را دیگر میتوان مشروط به عشق محبوب کرد؟ این که دیگر عشق
نیست، سوداگری است. من عشق را چنین خوش دارم حتی اگر اشتیاق و سوز دائم
باشد در طلب یاری که نیم نگاهی نیز ندارد به حال عاشق.
چه
میتوان گفت در باره کسی که چون لقمه ای بر می دارد و در دهان میگذارد،
با خود می اندیشد که این لقمه در وجود من چه خواهد شد؟ آیا به اندیشه در
باره یار، یاد محبوب، حرارت عشق، اشک فراق، شوق دیدار، سوز هجر بدل خواهد
شد؟ و با خود می گوید اگر جز این باشد، هدر دادن روزی خداست و کفران نعمت
او.
من عشق را چنین خوش میدارم و بر سر چنین عهدی ماندگارم.